ف. دشتی
از اپیکور، فیلسوف یونان باستان تا هایدگر، فیلسوف دوران مدرن هر آنچه درباره مرگ گفته شده است، به مرگ اول شخص بازمی گردد: اینکه یا مرگ هیچ شدن است در این معنا که وقتی مردیم، آن لحظه که مرگ در رسید، دیگر ما نیستیم تا از آن تجربهای داشته باشیم، یا اینکه مرگ نهایتی است که به نیستی میانجامد. سخن معروف هایدگر است که: کسی نمیتواند در مرگ من با من شریک شود.
مرگ یکی از موضوعهای مرکزی فلسفه هایدگر است، و امانوئل لویناس از نخستین فیلسوفانی بود که در عین متأثر بودن از فلسفه هایدگر، با برداشت او از مرگ مخالفت کرد. فیلسوف دیگر آدورنو بود که در برداشت هایدگر از مرگ به دنبال ریشههای فاشیسم در اندیشه او برآمد. در این نوشته به بررسی چیستی و چگونگی مرگ و جا و مکان آن در اندیشه و فرهنگ بشری از پنجرههایی که هرکدام از این فیلسوفان گشوده اند، برمی آییم، و در پایان این پرسش را مطرح میکنیم که آیا میتوان
فیلسوف ,هایدگر ,اینکه ,برداشت ,است، ,اندیشه ,که در ,از مرگ ,است که ,در اندیشه ,در این
درباره این سایت